21
روی گوشیهای نوکیا، مادرزاد، یک لغتنامهی سادهی نیمچندزبانه هست. اول فقط انگلیسی به انگلیسی است. ولی زبانهای زیادی دارد که میتوانید رایگان و به راحتی آنها را دانلود و از آنها استفاده کنید. این لغتنامهی سادهی نیمچندزبانه آنقدر به درد بخور است که من سالهاست گوشیام را صدقهی سرش نگاه داشتهام... همیشه پیش از این که هوس تعویض گوشی به سرم بزند، با خودم میگفتم اول باید فکری به حال این لغتنامه کرد. راستش را بخواهید چند باری هم سعی کرده بودم استخراجش کنم ولی تیرم به سنگ خورده بود.
امروز داشتم طبق عادت توی لغتنامه دور میزدم. پایم لغزید و رفتم توی بخش کپیرایتش. نوشتهبود محتوای این نرمافزار از لغتنامههای نیمچندزبانهی مؤسسهای به نام: Kernerman Dictionaries استخراج شده. اگر این متن را تا آخر بخوانید، خواهید فهمید کار اصلی این مؤسسه «واژهنگاری پرورشی» تعریف شده. تخصصی که به سادگی نمیتوان از نام آن راه به ماهیتش برد.
اول دنبال محصولات این شرکت برای سیستمعاملهای مورد نظرم گشتم، نبود. بعد هم همان روش همیشگی. اول بستهی یک زبان -مثلا فرانسوی- را دانلود کردم. بعد سعی کردم آن بسته را که فرمتش SIS بود یک جوری اکسترکت کنم. نیم ساعتی طول کشید ولی شد. توی بسته یک فایل بود با فرمت SDB که پی بردم نوعی دیتابیس SQL است. بعد برای یافتن و دانلود نرمافزاری که چنین فرمتی را بخواند کمی معطل شدم ولی بالأخره از روی تورنت گیرش آوردم. نهایتا پس از نصب و کرک، وقتی فایل SDB را باز کردم دیدم که بع! انکریپت شده است... فصل واقعه همینجا به پایان میرسد.
خدا توفیق داد و در حاشیهی این فرآیند پر هیجان و وقتگیر پیبردم که -گلاب به رویتان- این مؤسسهی Kernerman Dictionaries یک مؤسسهی اسرائیلی است. یعنی اصلا دفترش توی تلالربیع، همان تلآویو خودشان، است. توی خیابان هشتم حضرت ناحوم (علی نبینا و آله و علیه السلام).
حاشیه است دیگر. توقع خاصی نداشته باشید. خدا آن امام مجاهد غایب را به ما برگرداند که روزی به برو بچههای جنبش امل گفته بود:«اگر روزی سردرد هم گرفتید، کاملا مطمئن باشید علت آن اسرائیل است!». بازی روزگار را ببین که امروز برخی امام اعتدال میخوانندش...!
این وسط با یک تخصص با حال هم آشنا شدم. اسمش هست: Pedagogical Lexicography و کار این مؤسسه تعریف شده. یعنی: واژهنگاری پرورشی. که البته این ترجمهی تحتالفظی خودم است. و به سادگی نمیتوان از آن راه به ماهیت این تخصص برد. راجعوا إلی بخش اضافه!
و دلگیریام باز شعله کشید. از این خواب سنگین و این عقبماندگی سهمگین در برابر تراکم تلاشهای بیوقفهی دشمن...
دو سال روزانه با زبانهای مختلف لغتنامهی سادهی نیمچندزبانهی مادرزادی نوکیای این مؤسسه سر و کار داشتهام. و تصدیق میکنم این مؤسسه در کارش موفق بوده. فقط یک نکته میماند. میخواستم بگویم من واقعا متأسفم. چطور بگویم؟! حقیقت این است که من به اهالی این مؤسسه یک عذرخواهی بدهکارم. ولی حتی میترسم آن را به زبان بیاورم. طاقتفرساست. اگر اهالی این مؤسسه بدانند من در این دو سال از لغتنامهشان برای چه استفاده میکردهام، دستهجمعی خودکشی میکنند! یاد این آیه میافتم که:
«قَالَ: أَلَمْ نُرَبِّكَ فِینَا وَلِیدًا؟!»*
پداگوژیکال لکزیکوگرافی یک اصطلاح تخصصی است که برای یافتن معنیش نمیشود به معنی لغتنامهای اجزایش اکتفا کرد. این یک روش فرهنگنگاری و راهی علمی و عاقلانهتر است برای آموزش معنای واژهها در فرهنگها. در واقع این یکی از شاخههای فرهنگنگاری پیکرهمحور در علم زبانشناسی است. و هیچ ربطی به «تلاش برای سیطرهی ذهنی و روانشناختی از طریق فرهنگ لغت نوشتن» یا چیزهایی شبیه به این ندارد. خیال برتان ندارد. اگر از خواب و عقبماندگی نوشتهام، منظورم دقیقا خودمان بودیم، دقیقا خواب و عقبماندگی خودمان، نه کنایهای موذیانه به تخصص یک مؤسسهی دشمن اسرائیلی. بنده به ساحر و جادوگر و فراطبیعی و فراماسون بودن صهیونیستها و رسوخ مرموزشان در زندگیهامان معتقد نیستم ولی هر روز با عیون به عیان میبینم تجمع آنان بر باطلشان و پراکندگی ما از حقمان را. درد دلم از این بابت است. اگر همان قدر که آنان برای باطلشان کار میکنند و به آن میپردازند، ما برای حقمان میکوشیدیم، امروز همه چیز حل شده بود. ولی سلمنا که افتادهایم دنبال قلع و قمع مثلث و چشم جهانبین روی در و دیوار شهرمان که خب الحمدلله کم هم نیست و حالا حالا ها سرمان گرم است...
من روش شهیدان بزرگوار شهریاری و تهرانیمقدم را برای مبارزه با استکبار و صهیونیسم بیشتر میپسندم از روش (عدمِ) اشغال سراسر هزینهی سفارت یک کشور مستکبر. اولی را در تضعیف استکبار مؤثر میبینم و دومی را غیر مؤثر. اولی را بیّن الرشد میدانم و دومی را نه. اولی را عقلانی و عمیق میبینم و دومی را هیجانی و فرمیک. اولی را عاری میدانم از منافع سیاسی کوتاه مدت و دومی را نه. اولی را دشوار و جهادگونه میبینم و دومی را سهل و از سر رفع تکلیف. مبارزه برای یک دانشجو، چیزی است از جنس روش اول...
پنداری میبینم آیت الله شهید بهشتی را که 23 بهمن 1357، آفتاب زده و نزده، پیشاپیش خودروهای زرهی حامل کارکنان و مستشاران سفارت آمریکا در ستاد کل ارتش، وارد سفارت آمریکا میشود و از طرف انقلابیون از چارلی ناس، معاون سولیوان یعنی آخرین سفیر آمریکا در ایران، بابت گرفتاریهای پیش آمده در 24 ساعت گذشته عذرخواهی میکند.
و به یاد میآورم همایشان را کم از یک سال بعد در عصر 13 آبان 1358. که برای توضیح ابعاد مسئلهی اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان، با آیت الله خامنهای، خدمت امام میرسند و نظر موافق ایشان را جلب میکنند. امام استعفای دولت موقت را میپذیرند و اشغال لانهی جاسوسی را انقلاب دوم میخوانند.
وقتی برای بار صدم این رفتارهای اسطورهای و به ظاهر متضاد آن بزرگمرد را مقابله میکنم. نا خودآگاه زیر لب میگویم: نه، مبارزه هم حساب و کتاب دارد...