21
جملهاش را میخورد. ثانیهای مکث میکند. هراسیده و بیمقدمه میپرسد: حسین، چقدر عراق را میشناسی؟ حالا میفهمم چرا امشب این همه راه مرا کشانده تا اینجا. میگویم: هیچ! متوقع میپرسد: آخه چرا؟! بعد مثل همهی اتفاقات امشب عجولانه و بیمقدمه میگوید: عراق سرزمین رازهاست… من حالا میفهمم که از عراق هیچ نمیدانم. بالاخره این هم برای خودش مرتبهای از معرفت است! جالب است کسی که چند ده بار و شاید مجموعا معادل چند سال عراق بوده چنین حرفی بزند. میفهمم که نمیتوانم جلویش را بگیرم پس فقط ساکت میشوم. مدام غم بالا میآورد. دیگر برایش مهم نیست حرفهایش را میشنوم یا نه. راحتش میگذارم. زیر لب قصههایی میگوید از سامره، الأنبار، رمادی، کرکوک و… کم کم آماده میشویم برای خواب. ساعت باید نزدیک 3 باشد. هتلمان نزدیک حرم است. رفیقم غمهایش را بالا آورده و حالا خواب است. من اما با آنچه شنیدهام دیگر خوابم نمیبرد... مقالههای بسیاری -طبعا انگلیسی- رج زدهام و خواندهام دربارهی تقسیم کشورهای اسلامی. مقالات راهبردی بیشرمانهای دربارهی سلاخی کشورهای مختلف مسلمان از عراق و سوریه و اردن گرفته تا ترکیه و عربستان و مصر…
عراق یازده سال اشغال بود. طبعا آمریکا برای این عراق را اشغال نکرده بود که یازده سال بعد عقبنشینی کند. ولی مجبور شد بکند. ماجرای ترور سفیر سعودی در واشنگتن و تعیین ضربالأجل برای بمباران تأسیسات هستهای ایران پوشش رسانهای خروج مفتضحانهی آمریکا از عراق بود… اما از همهی این خسارتها گذشته، شیطان بزرگ در این یازده سال یک سرمایهگذاری بزرگ و بلندمدت برای خود در عراق انجام داد و آن آمایش سرزمینی عراق و تقسیم آن به سه حوزهی طائفهای خالص بود. حوزهی کردها در شمال شرق، اهل سنت در مرکز و غرب و شیعیان در جنوب جز بصره. مصر اقلیتی قریب 14 درصدی از مسیحیان قبطی دارد. گفتند فیلم موهن را مسیحیان قبطی ساختهاند. میخواستند با یک تریلر 12 دقیقهای دولت اسلامگرا و نوپای مصر را با بزرگترین اقلیت داخلیاش به جان هم بیاندازند.
لبنان هم آن ایام سه روز میزبان پاپ بود. حزب الله لبنان راهپیمایی تاریخیاش علیه فیلم موهن را برگزار نکرد تا پاپ از کشور خارج شد. آمریکا توقع داشت مثل آنچه بر سر سفیر آمریکا در بنغازی آمد در مصر یا لبنان هم رخ دهد.
سوریه هم همینطور. هدف در سوریه تقسیم است. البته گزینهی جایگزینی هم هست. اگر حکومت ماند و تقسیم میسر نشد آمریکا جدا امیدوار است آنقدر این جنگ فرسایشی ادامه پیدا کند که سوریه تا سالها از معادلات منطقهای حذف شود.
مهم نیست چه کسی علامههای شهیر اهل سنت در سوریه را به شهادت میرساند. مهم نیست چه کسی سر تمام اعضای آخرین خانوادهی شیعهی ساکن سامرا را میبرد. مهم نیست فیلم موهن را واقعا قبطیان ساختهاند یا نه. مهم نیست کدام گروه فلسطینی شبانه به سربازان ارتش مصر در سینا یورش میبرند. مهم نیست واقعا چه کسی سفارت آمریکا در بنغازی را به آتش میکشد. مهم نیست چه کسی قصد داشته پسر آن سیاستمدار کارکشتهی اهل سنت لبنانی را در طرابلس ترور کند. مهم نیست کردهای جنوب شرق ترکیه چند کرسی در پارلمان دارند. مهم نیست دفتر شبکههای ماهوارهای المستقله و اهل بیت کجای این کرهی خاکیاند. مهم نیست مذهب انتحاریهایی که هر روز خود را در افغانستان و پاکستان در مساجد و اجتماعات منفجر میکنند چیست. مهم نیست انگیزهی خانهجنگیهای حقیر در سومالی و نیجریه چه میتواند باشد. مهم نیست چه کسی و با چه انگیزهای آتش فتنه را روشن میکند، مهم آن است که چطور میتوانیم خاموشش کنیم؟!
امروز عوامل درونی و بیرونی، کشورها را به ورطهی تقسیم میرانند. پولپرستی، جاهطلبی، تنگنظری، عصبیت و هیجان از درون و صد البته منافع کشورهای مستکبر از بیرون.
یکی خود را وارث دولتکها میپندارد شبها خواب دلارهایی را میبیند که از فروش منابع سرزمینهای تکه تکه شدهی مسلمانان به جیب خواهد زد. آن دیگری خود -و شاید در یک نگاه بلند مدت نسل خود- را والیان و امرای کشورکهای تازهتأسیس میبیند. گروههای مسلح و غیر مسلح، مذهبی و نژادی، تندرو و میانهرو و حتی کندرو(!) هر طور میسنجند ترجیح میدهند یک حکومت زلال برای خود داشته باشند. یا آن دلسوزانی که در آشفتهبازار عراق و سوریه و مصر و اردن چهارتا تویوتا لندکرویسر و هشت قبضه کاتیوشا گیرشان آمده و خیال کنترل اوضاع و اصلاح دولت مرکزی برشان داشته! بیچارهها نمیدانند هرگونه رفتار سلبی با دولت مرکزی مثل خالی کردن بختانهی گلولهی هفتتیر در مغز کشور است. نمیدانند خدای ناکرده لحظهای میرسد که دولت مرکزی که به دست عوامل داخلی تضعیف شده زمین میخورد و کشور هزارتا پدر و مادر پیدا میکند و سازمان ملل و شورای امنیت و آمریکا و بریتانیا و… در نهایت دلسوزی کشور را قطعه قطعه میکنند و میدرند. نمیدانند دولت مرکزی است که ضامن حفظ منافع ملی است. قدر تمامیت ارضی را نمیدانند. حواسشان نیست خدای ناکرده گر پرده بر افتد نه تو مانی و نه من!
امروز قریب صد سال بعد از قرارداد سایکس پیکو باز منطقه شدیدا در معرض تقسیم قرار دارد. فراموش نکنیم که اشغال کشورکها آسانتر است، روند اتخاذ تصمیمهای بزرگ و تعیینکننده میان چند کشور به مراتب پیچیدهتر از اتخاذ همان تصمیم در یک کشور و حتی شاید بتوانیم بگوییم نزدیک به محال است و مساحت یک کشور میتواند ضریبی در کنار قدرت سیاسی آن باشد. همهی اینها میتوانند دلایلی باشند که کشورهای مستکبر به شدت به تقسیم کشورهای مسلمانان علاقه دارند.
ناهمگونیهای مذهبی، نژادی، زبانی، سیاسی، دینی و… بهترین فرصتها برای سرمایهگذاری در جهت تقسیم هستند. این فرصتها را باید از دشمن گرفت. باید در جهت اتحاد حرکت کرد و دشمنیها را نسبت به دشمنان واقعی روا داشت. جالب است بدانید یکی از عوامل پیوستگی جامعهی موزاییکی رژیم غاصب صهیونیستی مسئلهی زبان است. تنها زبان مردهای که دوباره زنده شده زبان عبری است. دشمنان ما قدر عوامل وحدت را میدانند و از آن بهره میگیرند. در کشورهای خود میان قوانین ملی و قوانین ایالتی توازن برقرار میکنند و سقف درگیریهای سیاسی و اصلاحات را حفظ دولت مرکزی قرار میدهد. اما نوبت به ما که میرسد اولین گام هر اصلاحاتی ازالهی حکومت یا حد اقل دولت تعریف میشود!
صبح، نماز را در حرم خواندیم و برگشتیم هتل برای صبحانه. صبحانه نان ماشینی بود و تخم مرغ آبپز و کره. تخم مرغها را که از داخل وارمر بر میداشتم از رفیقم پرسیدم: میدانی امام موسی صدر چرا دزدیده شد؟ فکری کرد و گفت: نه! گفتم: چهار سال بود که جنگهای داخلی لبنان شروع شده بود و او دست از همهی مطالبات محقانهاش برداشته بود و دورهافتاده بود دور جهان که جلوی تقسیم کشور را بگیرد… آخر نباید کشوری وجود داشته باشد که در آن زندگی کنیم؟! نباید دولتی برایمان مانده باشد که در آن دست به اصلاحات بزنیم؟! صبحانهمان تمام میشود و من میبینم که باز پرحرفی کردهام. پس ساکت میشوم.