21
دیشب اتفاق عجیبی افتاد. سید حسن نصرالله بخشی از زیارت جامعهی کبیره را خطاب به رزمندگان مقاومت خواند. زیارت جامعهی کبیره، از قرون اولیهی هجری، محل منازعهی حتی بزرگان تشیع بوده است. تا آنجا که برخی آن را منشور غالیان شیعه نامیدهاند. همهی آن منازعات و این نامگذاری کنایی علت واضحی دارد. در این زیارت، بسیاری از اوصافی که به نظر میآید، یا حتی در قرآن تصریح شده است منحصر به الله هستند، در وصف ائمه بیان شده. و حالا سید حسن نصرالله آن را نه در وصف ائمهی معصوم بلکه در وصف چند رزمندهی معمولی میخواند! و در توجیه این کار عجیب، میگوید چون روح ائمه در شما ساکن است.
خدا در اندیشهی غالب مسلمانان، تا پیش از این و همچنان، یک خدای استعلایی است. خداوندی یگانه، مسلط، قهار، صانع جهان، مقتدر و غایب. در حالی که در قرآن تصریح شده است:
«بدانید که خدا میان آدمی و قلب اوست. (انفال/۲۴)».
همچنین همه اذعان دارند خداوند از روح خود در آدم دمید و در سورههای حجر و سجده همین داستان آمده است اما به جای آدم، از انسان صحبت شده. در هر صورت اگر سراغ خدا را از عموم مسلمانان بگیری، نباید توقع داشته باشی تو را به قلب انسانها رهنمون شوند!
بازتولید این ذهنیت عمومی مسلمانان از اله واحد، در لایهی حکومت، میشود حکومتهای پادشاهی و زعامتهای مطلق. این نحوهی حکومت چون در تناسب با خداشناسی اغلب مسلمانان شکل میگیرد، قابلیت سرنگونی ندارد و مدام خود را بازتولید میکند. اگر در فرض محال، روزی مسلمانان اتفاق نظر پیدا کنند که خداوند، ساکن قلب همهی انسانهاست، آن روز طبیعتا باید به دنبال مدلهای تازهای از حکومت باشند. چون آن روز حاضر نخواهند بود کرامت و خون و ناموس و مال خود را به سادگی به دست زعیم مطلق، ظل الله علی الارض، بسپارند.
البته خداوند شیعیان، با خداوند دیگر مسلمانان یک تفاوت شاخص دارد و آن میانجیگری یک انسان است. انسانی که میان او و خداوند هیچ تفاوتی نیست جز آنکه «او مخلوق است و خداوند خالق». اینجا نیز ما با دو امام طرفیم. اول امام استعلایی. امام استعلایی شکافی را پر میکند که در تصویر مسلمانان از خداوند غایب از جهان به وجود میآید. اگر تعارف را کنار بگذاریم، با وجود امام استعلایی دیگر چندان نیازی به خدا هم نیست. امام از خدا کفایت میکند و اطاعت او، از اطاعت خدا. اما امام دوم، امام فداکاران است. در تصور غیر استعلایی از خداوند، امام کسی است که جان خود را برای خدای خانهکرده در قلب همهی انسانها فدا میکند. امام فداکاران نیز نمایندهی خداست، اما خدایی که در قلب است. و فرمانی جز دریافتن قلب و سبک کردن بار و پاک کردن عرق از پیشانی انسانها ندارد. البته مثل همیشه این خطر وجود دارد که میراث امام فداکاران، توسط بازماندگان دستمایهی استعلا قرار گیرد.
با این نگاه، برخی رفتارها مثلا برگزاری انتخابات آزاد در ایران پس از انقلاب، یک دگرگونی الهیاتی و شورش علیه خدای استعلایی مسلمانان است. و اتفاقا همجهت است با دگرگونیهای الهیاتی دنیای مدرن. عبور از خدای استعلایی و قهار کلیساها و حوزههای علمیه به خدای درونبود. وقتی ما به تک تک مردم حق رأی میدهیم، در حال اعتماد به فطرت الله هستیم که:
«الله مردمان را بر آن فطرت سرشته است و تبدیلی در خلق الله راه ندارد. (روم/۳۰)».
دقت کنید که آیه میگوید «فَطَر الناس»، نمیگوید “فَطَر المرأ”. میگوید مردم به عنوان یک کل دارای سرشت الهی هستند. «همهی مردم» آیینهی خداست. این یک قرائت تازه است. همان شورش. امام خمینی این قرائت را زنده کرد یا بهتر است بگویم به واسطهی این قرائت زنده شد. و از همان روز اول نهضت تا امروز ذهنیت عمومی مسلمانان متشرع و در رأس آنها آباء حوزههای علمیه تلاش میکنند این خدای حاضر قریب متکثر انسانی فطری را بمیرانند و دوباره خدای استعلایی غایب قیم قهار مطلق خود را زنده کنند. نبرد، یک نبرد الهیاتی است. حتی میتوانیم بگوییم نبرد، میان دو خداست.
در هر صورت الهیات تازه، جهان تازه میزاید. موضوع ادغام و فنای سالک در مقصد، همیشه یکی از دشوارههای عرفان بوده است. ادغام حلاج در خالق جهان، تقدیرگرایی میزاید و انا الحق. ادغام شیعیان در امامان تاریخی، مناسکگرایی میزاید و نسیان نفس. ادغام مسلمانان در امامان و خلفای معاصر، استبداد و تکفیر میزاید. ادغام اصحاب ادیان در شرایع و سنت و تاریخ خویش، صهیونیسم میزاید و انحصارگرایی و احتکار بهشت و به آتش کشیدن زمین. این ایدهی تازه اما از خدمت به خدای خانهکرده در قلب بشر سخن میگوید. وقتی میگویم تازه، منظورم تازه در تاریخ نیست. شاید بهتر باشد بگویم این ایدهی همیشه تازه.
من خواندن دعای جامعهی کبیره و نسبت دادن صفتهای منحصر به الله را خطاب به چند رزمندهی فداکار معمولی میپسندم. چون به نظرم عبوری آگاهانه و هوشمندانه است از خدای استعلایی به خدای مردم.