فریاد
کنارم مرد میانسالی گردنش را بالا گرفته و عینک نمرهمثبت نازکش را گذاشته نوک بینیاش و دارد سعی میکند دفترچهی دعا را با دقت بخواند و مخارج حروف تک تک کلمات دعا را با وسواس رعایت کند. اینطرف جوانی است حدودا سیساله که حوصلهاش سر رفته و دفترچهی دعا را بسته و رفته است توی تلگرام میچرخد و فقط وقتی به الغوث الغوث میرسد با جمع همنوا میشود. مدتهاست یقین دارم دعاها ورد و رمز نیستند و کلماتشان و مخارج حروفشان ثواب مستقل ندارد و اگر غلط بخوانی باطل نمیشوند. دعا اگر ثوابی داشته باشد از بابت دعا بودنش است. دعا یعنی فریاد. آدم فریاد را که از روی دفترچه نمیزند، از روی درد میزند. من نه دفترچه دارم نه هیچی. فقط با هر بند از همان بسم الله الرحمن الرحیم اللهم انی اسئلک باسمک ناخودآگاه اشکهایم میجوشد و میجوشد. من دفترچه ندارم اما درد دارم و میفهمم صحبت کردن با خدا و درخواست کردن از خدا چیز مهیبی است. حد اقل برای آن کس که بداند کیست و کجاست و قرار است کارش به کجا بکشد و دارد از چه کسی درخواست میکند. از وقتی یادم میآید نتوانستهام دعای جوشن را بیشتر از نیم ساعت بنشینم. اگر بنشینم از فرط گریه بیهوش میشوم. دست میکشم عینکم را از روی زمین پیدا میکنم و تا از حال نرفتهام میزنم بیرون. هیچ وقت نفهمیدم این دعای عجیب را چطور با این همه ملال میخوانید؟! هیچ وقت نفهمیدم کسی که عربی نمیداند، کسی که معانی فریادش را نمیفهمد چطور و چرا فریاد میزند؟ خدا این فاصلهی زبانی را لعنت کند.