21
راستش منظورش را نفهمیدم، وقتی نفیسهی مرشدزاده در مراسم رونمایی کتاب گفت این یک اثر سفارشی، سریدوزی و آموزشی است و در چهارچوب توسعهی استرالیا تدوین شده. قضاوتی هم نداشتم. ولی راست گفته بود. و ای کاش قضیه به همینجا ختم میشد. این اثر یک هندبوک مستشرقانهی کثیف در حوزهی حجاب است. توضیح خواهم داد. راستی، نفیسهی مرشدزاده را اولین بار بود از نزدیک میدیدم. جا داشت برای همهی «داستان»هایش از او تشکر کنم…
بازار نق و نقد داغ است و قصد داغتر کردنش را ندارم. ولی...: «بهم میاد؟!» یک کتاب بسیار خطرناک است. چرا؟ چون بیپرده در مورد روابط دختر و پسر صحبت میکند؟ نه. چون "به نام اسلام" فلسفهی حجاب را خدشهدار میکند. بگذارید موجز در مورد حجاب بنویسم.
حجاب در حوزهی فردی و در محیط اجتماعی نقطهی مقابل تبرج۱ است. تبرج یعنی خودآرایی. خود این دو حوزه هر کدام دو شرط دارند. یکی شرط درونی است و دوم شرط بیرونی. شرط درونی در حوزهی فردی حجاب این است که فرد قصد خودآرایی نداشته باشد و شرط عملی این حوزه همان حدود فقهی (وجه و کفین و عدم زینت کردن)۲ است. سپس شرط درونی محیط اجتماعی آن است که فرد لباس شهرت نپوشد و شرط عملی این محیط آن است که فرد از عرف جامعهاش تخطی نکند. اما حجاب وجه دیگری هم دارد که در رفتارهای اجتماعی تعریف میشود۳. که در این وجه نیز شرط عدم قصد دوستی و صمیمیت با جنس مخالف به عنوان یک امر درونی و عدم شوخی با نامحرم به عنوان حد بیرونی آن تعیین شده. هر کدام از این شروط ششگانه خدشهدار شود چیزی که باقی میماند دیگر حجاب نیست.
در تقریر سادهتری از موضوع میتوان گفت حجاب چهار رکن دارد: نیت، پوشش، رفتار و عرف. هر کدام از این چهار رکن خدشهدار شود چیزی که باقی میماند دیگر حجاب نیست.
البته به من یادآوری نکنید که امروز شوخی با نامحرم حتی در بین آقایان متأهل ریشو و حاج خانمهای چادری خوشصحبت یک امر رایج، دوستی و صمیمیت خواهر برادری با جنس مخالف یک عادت روزمره، تیپزدن خانمهای چادری یک امر عادی و زیر پا گذاشتن حدود فقهی یک پدیدهی پرتکرار اجتماعی است. اما برای عدم تمکین جامعه به ابعاد مختلف حجاب لازم نیست حجاب را ذبح کنیم، بلکه باید در پی ترمیم موضوع باشیم.
این کتاب حجاب را مسخ میکند و به بعضی -و نه حتی تمام- حدود فقهی آن تنزلش میدهد. و تعریف و فلسفهای کاملا سکولار و خودبسنده از آن ارائه میکند. تعریفی که بتواند با توسعهی جامعهی مهاجرپذیر استرالیا جمع شود. و البته ذیل همان هدف با ابعاد دیگر نگاه اسلام به مسئلهی زن و خانواده به شدت برخورد میکند. مثل عدم اختلاط دو جنس، ازدواج در جوانی و ترجیحا نوجوانی و خانهداری زنان.
شخصیت اول داستان که دختری دبیرستانی است تصمیم میگیرد از اول سال تحصیلی تماموقت حجاب داشته باشد. اما شروط دیگر یک به یک نقض میشوند. او نیت خودآرایی دارد. -نیت خودآرایی را البته با حس زیبایی نباید خلط کرد.- وقتی با خانواده یا دوستانش برای خرید یا تفریح بیرون میروند گاهی آرایش هم میکند. با جنس مخالف دوست و صمیمی است و حتی عاشق اوست. مدام در حال شوخی و سر و کله زدن با نامحرم و مکالمات تلفنی چندساعته با معشوقس است. و تنها در اواخر داستان ارتباط بدنی با معشوقش را (به عنوان یک حد شرعی) نمیپذیرد و البته تأکید میکند که هنوز برای ازدواج خیلی زود است. تا توسعهی استرالیا خدشهدار نشود!
من نمیفهمم آقایان با چه امیدی دست به انتشار این کتاب کثیف زدند. به جای اینکه در پی اصلاح هندسهی اجتماعی، تسهیل امر ازدواج جوانان، تقویت فلسفهی حجاب و تعریف جایگاه زن در خانه باشند. لطیفهای هم در این میان هست البته. اگر ما نگاه غربی به زن را پذیرفتیم (یعنی نقش وی را به جای مدیریت نهاد خانواده، شریک فعالیتهای اجتماعی مردان تعریف کردیم.) چارهای جز زدن بال و پر حجاب نداریم. میشویم عین همین توصیف تقلیلگرایانهی این کتاب کثیف. البته متأسفانه جامعهمان نیز در حال حرکت به همان سمت است.
در خلأ راهبردهای کلان اسلامی، ساختارهای اجتماعی در حال تحمیل خود به مسئلهی حجاب هستند. و ترجمهی این کتاب یعنی تسریع این روند، تئوریزهکردن ذبح اسلام در مقابل توسعهی غربی و یک گل به خودی جانانه و به غایت احمقانه. از آن گل به خودیهایی که فقط از بچههای دانشگاه امام صادق(علیه السلام) -که نوعا توهم اسلامشناسی دارند.- بر میآید. فتأمل.
خب، فحشهایم را دادم! اما لازم است عرض کنم که برای خودم هم متأسفم. چون نه آنقدر فقیهم که بر این اثر ردیه بنویسم، نه آنقدر نویسنده که اثری رقیب ارائه کنم. فقط خواستم نسبت به حق ساکت نبوده باشم. همین.
۱: وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَـٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ ۖ - و مانند روزگار جاهليت قديم، با خودنمايى ظاهر نشويد.(احزاب/۳۳)
۲: لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ- و زينت خود را جز آنچه نمايان است [مانند دست و صورت] آشكار نسازند، و بايد روسرىهاى خود را بر سينههاى خويش فرو اندازند.(نور/۳۱)
۳: إِنِ ٱتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِٱلْقَوْلِ فَيَطْمَعَ ٱلَّذِى فِى قَلْبِهِۦ مَرَضٌۭ وَقُلْنَ قَوْلًۭا مَّعْرُوفًۭا- اگر تقوا پيشه مىكنيد، پس به ناز سخن مگوييد، تا آن كس كه در دلش بيمارى است طمع ورزد و سخن به متعارف گوييد.(احزاب/۳۲)