21
این یادداشت را به بهانهی پایان یک دور مطالعهی مجموعه آثار امام موسی صدر مینویسم. شانزده صفحه کم از ششهزار صفحه. همه را به زبان عربی خواندم و فیش برداشتم. اکنون معتقدم امام صدر بزرگترین میانجی گفتوگوی ما و جهان مدرن است؛ اما نه در حوزهی سیاست، تکنیک، جغرافیا یا تاریخ بلکه در ژرفترین و مولدترین لایه یعنی الهیات. آنچه مواجههی ما را با جهان مدرن دچار سوء تفاهمهای جدی کرده و به ورطهی تعقیب وگریز نافرجام مدرنیستم درانداخته، تعارضهای الهیاتی است. الهیات مدرن مولود پیرانهسر دورانی طولانی از حکومت مذهبی مسیحیت است و ما در ایران در آغاز دوران تازهای از حکومت مذهبی قرار داریم. یعنی با یک واژگونگی طرفیم. گرچه انقلاب اسلامی ایران به لحاظ تاریخ آفاقی در دوران پسامدرن واقع شده اما به لحاظ انفسی یک انقلاب پیشامدرن و در برخی مؤلفهها روشنگرانه است. این قضاوت بر پایهی یک تقسیمبندی الهیاتی است. کانون الهیات مدرن، نفی خدای غایب قاهر است؛ نفی خدایی که از طریق متن مقدس با بشر سخن میگوید، خدای دستبستهای که به زبانی دشوار در زمانی غریب سخانی گفته و امروز سکوت اختیار کرده و از آنجا که بشر قدرت کافی برای فهم متن مقدس را ندارد، ناچار است تا دوردستترین مقدراتش را به مفسران این سخنان دور و غریب بسپارد. روز پایان آن خدا، روز آغاز مدرنیته در جانهاست. فارغ از آنکه خدای جایگزین کیست یا چیست، ما هنوز به آن روز نرسیدهایم. مرگ آن خدا در ایران نیز طبیعتا در پایان دورانی طولانی از حکومت مذهبی اعلام خواهد شد. آن روز چه دور باشد و چه نزدیک، اگر قرار باشد اسلام در ایران و خاورمیانه به حیاتش ادامه دهد، نیازمند یک قرائت تازه است؛ قرائتی که خدایش نه غایب و خشمناک و درپیچیده در مرگ و متن و تاریخ و آتش بلکه حاضر و زنده و زندهکننده و در پیچیده در زندگی و انسانیت و عقل و اکنون و طراوت باشد، قرائتی که نباید به متون غریب خدایش ایمان داشت بلکه میتوان با سرزندگی به افعال مألوف خدایش امید بست. امام صدر بسیار زودهنگام به ترسیم پیشطرحی از این قرائت تازه دست زده؛ قرائتی با الهیاتی تازه.
پیش از ورود به بخش اصلی متن تذکر دو نکته را لازم میدانم:
تنها سرفصلهایی در این متن آورده شدند که در دایرهی اندیشه و عمل شیعی بیسابقهاند. اما سرفصلهایی همچون بازگشت به قرآن، محرومیتزدایی، تقریب مذاهب، مقاومت نظامی و... که پیش یا پس از ایشان تکرار پذیرفته و کانون توجه و مطالعه بودهاند، آورده نشدهاند.
برای هر کدام از سرفصلهایی که خواهید خواند، شواهد متنی متعددی وجود دارد اما اینگونه نیست که تکشاهدهایی خلاف صریح این گزارهها یا ملزوماتشان در آثار امام صدر یافت نشود. با این حال آنچه مسلم است، غلبهی قطعی شواهد رویکردهای نامبرده به موارد خلاف یا متفاوت است.
امام صدر در میان روحانیان معاصر شیعه تنها نمونهای است که در سراسر آثارش بارها و با صراحت، دوگانهی انسان/ خدا را برمیچیند. وی مسیر انحصاری «در خدمت خدا بودن» را «در خدمت انسان بودن» میداند. مبنای این نگاه، قرائتی مهجور از داستان آدم در قرآن است. در عین وجود آراء تفسیری رقیب، ایشان این داستان را اینگونه میخواند که هر انسان، حامل نفخه و جلوه و بارقهای از خداوند است. لازمهی چنین خوانشی آن است که:
حقیقت باید از طریق انسانها و در میان انسانها محقق شود.
هر کس در پی پرستش خداوند از مسیری غیر از خدمت به انسان باشد شیطان است.
حفظ حرمت الهی همان حفظ حرمت آبرو و جان و مال تک تک انسانهاست. به عبارتی هر انسان یک مسجد است.
طبیعتا این سخنان به معنای از میان بردن میزان حق و باطل و لاادریگری و همهخدایی نیست. بلکه در این اندیشه:
خود انسانگرایی یا انسانگریزی میزان سنجش حقانیت یک اندیشه یا فرد است.
حتی در صورت باطل بودن عقاید یک فرد جان و آبرو و مال او مقدساند. حریم هر انسان، حریم خداست و هتک حرمت هر انسان، هتک حرمت خداست. این قاعده دربارهی آبرو و اندیشه و جان و مال تک تک انسانها، چه مؤمن و چه کافر (در معنای متداولشان)، رواست؛ مگر در حالت قصاص یعنی نقض متقابل حریم.
این مطلب در نگاه قرآنی امام صدر نیز قابل پیگیری است. رتبهی اول و دوم فراوانی استعمالات آیات قرآن در آثار امام صدر، مربوط به سورهی ماعون و آیهی فطرت در سورهی روم است. امام صدر سورهی ماعون را اینگونه میخواند که بیتفاوتی نسبت به انسان مساوی با انکار تمام دین است. به عبارت دیگر وی ارتقای سطح زندگی انسان را والاترین مقصد تمام مقاصد دین برمیشمارد. همچنین با استناد به آیهی فطرت تصریح میکند اسلام انسان همان انسانیت اوست.
امام صدر تصریح میکند نَسَب هیچ انسان، کتاب، زمان، زبان و مکانی به خداوند نمیرسد. مبنای این نگاه، قرائتی اختصاصی از داستان عیسی بن مریم و موضوع نفی فرزند داشتن خداست. در عین وجود آراء تفسیری رقیب، ایشان این داستان را اینگونه میخواند که:
خدا یا حقیقت هیچ راهروی الزامی ندارد؛ هیچ انسان، کتاب، زمان، زبان و مکانی فرزند حقیقت نیست. حقیقت هیچ چیز را نزاده است.
موجودات عالم به سه گونهی (۱) خدا (۲) خدا-انسان (۳) انسان تقسیم نمیشوند و چیزی به نام حقیقت انسانوار که قول و فعل و تقریرش بهگونهای بیزمان و بیمکان و برای همگان حجت باشد وجود ندارد.
همهی انسانها در نقص و تقصیرکاری و پاسخگویی در قبال حقیقت با یکدیگر برابرند و انسان کامل، بیتقصیر و ناپاسخگو در قبال حقیقت نداریم.
ایشان معتقد است ما باید به آباء و سنت دینی خود به عنوان یک نمونهی محترم نگاه کنیم و با آن از درِ آشتی و احسان درآییم، نه اینکه آنان را راهروی الزامی حقیقت بدانیم که پی بردن به حقیقت جز با شریک کردن آنان ممکن نیست.
امام صدر همهی ادیان را در سنت خودشان معتبر و دروازههایی گشوده به سوی حقیقت میداند. مبنای این نگاه، قرائت متداول اما مهجور از برخی آیات قرآن همچون ۲:۶۲ و ۳:۱۱۳ است که به صراحت برای پیروان ادیان دیگر اعتبار حقیقی قائل میشود. این نگاه با به رسمیت شناختن ایمان اصیل در قلب پیروان دیگر ادیان، زمینهی همکاری و گفتوگو و زندگی خداباورانه با همراهی آنان را پی میریزد. امام صدر فقط شمولگرا نیست بلکه مخالف فرقهگرایی نیز هست. او معتقد است غلبه بخشیدن و قالب زدن یک مذهب خاص بر دیگر مذاهب و ادیان نهتنها مطلوب نیست بلکه مذموم است.
امام صدر به خدا و جهان و انسان خوشبین و امیدوار است و اعتماد دارد. او معتقد است هیچ جزئی از عالم و فردی از جامعهی انسانی بیهوده آفریده نشده و هر کدام حامل ارمغانی از سوی حقیقت برای همگان هستند. وی تصریح میکند باید از همهی نیروهای انسان و نیروهای همهی انسانها پاسداری کنیم. امام صدر همهی رنجهایی را که در جهان لمس میکنیم، در خدمت تصحیح حیات فردی و جمعی ما میبیند. چنانکه در بندهای پیشین گذشت، وی معتقد نیست باید نیمی و بلکه اکثر انسانها را به علت عقاید یا رفتارهای خلافشان ریشهکن کنیم بلکه میگوید ما باید به مبارزه با ظلم برخیزیم نه ظالم. رویکرد او حرمتبخشی و مهلتدهی به تک تک انسانها و بسترسازی و تسهیل زندگی خداباورانه و پرامید برای آنهاست. طبیعتا عرض شد که زندگی خداباورانه به معنای قالبزدن دیگران به شکل عقاید و مناسک دین و مذهب خودمان نیست بلکه از نگاه امام صدر، معیار خداباوری، انسانگرایی است.
پس از همهی موارد پیشین، جایگاه مشارکت و ارتباط همگان با همگان در حیات وضوح بیشتری مییابد. امام صدر صراحتا میگوید ایمان یعنی ارتباط. پرواضح است که ارتباط و همگرایی و گفتوگوی برابر تنها هنگامی ممکن و واقعی است که ما دیگری را و زندگی را پوچ و تفاله ندانیم و خود را نیازمند به ارتباط و تبادل و همافزایی ببینیم. همانگونه که گذشت، رتبهی دوم فراوانی استعمالات آیات قرآن در آثار امام صدر، مربوط به آیهی فطرت در سورهی روم است. بر مبنای این آیه هر انسان واجد هستهای تغییرناپذیر به نام فطرت در درون خود است پس به همین علت میتوان با رفتار فطری با هر انسانی ارتباط گرفت. به عبارتی فطرت پلی ویراننشدنی برای ارتباط میان همهی انسانهاست.
نگاه امام صدر به موضوع فلسطین در میان متفکران شیعه منحصر به فرد است. وی اسرائیل را، چنان که هست، حکومتی مبتنی بر مذهب واحد میبیند که گرفتار بیماری مهلک انحصارگرایی الهیاتی شده است و با تکیه بر اقوال خداوند، آسودهخاطر به قتل و هتک انسانها که افعال خداوند هستند میپردازد و خود را محق میداند. از همین روست که امام صدر اسرائیل را شر مطلق میداند و میگوید اگر شیطان با اسرائیل درگیر شود ما در کنار شیطان میایستیم. چون شیطان گرچه دشمن انسان است اما به این دشمنی رنگ تقدس نمیبخشد ولی اسرائیل به نام خدا به لگدمال کردن انسان میپردازد. امام موسی صدر تصریح میکند حکومت نه باید در اختیار اقلیت و نه در اختیار اکثریت و نه حکومتی دینی باشد بلکه وی قائل به حکومت ارزشهای متعالی است که خود نام آن را حکومت آسمانی میگذارد؛ حکومتی که همهی ادیان بتوانند با اعتبار برابر ذیل آن زندگی کنند و در خدمت به خداوند از مسیر انسان با یکدیگر به رقابت بپردازند.
بررسی و قضاوت دربارهی فاصله و نسبت نگاههای امام صدر با مکاتب، مفاهیم و جنبشهای شناختهشدهای همچون اومانیسم، صوفیسم، حکومت مدنی، سکولاریسم، فقه مقاصدی و پروتستانتیسم از صلاحیت نگارنده خارج است. همچنین بیشک این قرائت از اسلام، نسبتهایی قابل اندازهگیری با ظرفیت و میزان تحمل نصوص اسلامی دارد. واکاوی مستندات و استنتاجهای عیان و پنهان این مکتب تازه و برشهای بدیع آن در متون اسلامی، حد اقل در میراث شیعی، میتواند آغاز مسیرهایی تازه و شاید آشتیبخش باشد و از هزینههای این تصادف هولناک تاریخی با مدرنیته بکاهد و این خیل در خیال خود فرومانده را به کاروان حیات و چارهجویی بشری ملحق سازد.